بیماری های افسردگی و دو قطبی با مزاج های طب سنتی بسیار مرتبط هستند. مقاله زیر توسط خانم دکتر ندا فرزانه روانپزشک و رواندرمانگر برای اطلاع رسانی خوانندگان محترم سایت ایشان با عنوان ” تاریخچه ارتباط بین طب سنتی با بیماریهای افسردگی” برای اطلاع رسانی به خوانندگان محترم سایت از منابع مختلف تهیه و جمع آوری شده است.
-خانم دکتر ندا فرزانه در ابتدای مقاله ذکر می کنند که در ابتدا لازم است که در مورد تاریخچه ارتباط بین طب سنتی با اختلالات خلقی توضیح های کلی داده شود تا بتوان در زمینه ارتباط بین طب سنتی و مزاجها با طب مدرن روانپزشکی و بیماریهای روانی درک صحیحی را بدست آورد.در ابتدا نیاز هست که در زمینه میزان شیوع بیماری های خلقی توضیحات ساده و ابتدائی داده شود.
-اختلالات خلقی یک نفر از هر پنج زن و یک نفر از هر ده مرد را در مقطعی از زندگی گرفتار میکنند. دوره های افسردگی همراه با تناوب هایی از شیدائی یا نیمه شیدائی بیانگر حوزه اختلالات دوقطبی هستند. آمار سنتی ۱ درصد برای اختلالات دوقطبی در کل جمعیت به طور فزاینده ای به چالش کشیده شده و بر اساس شواهد متقاعد کنند، این گروه از اختلالات ۵ درصد جامعه را گرفتار کرده و تا ۵۰ درصد از کل افسردگی ها را به خود اختصاص می دهند.
علی رغم دسترسی به درمان های کارآمد، بسیاری افراد مبتلا به اختلالات خلقی ناتوان می شوند و آمار خودکشی در جوانان زیاد و در مردان سالمند بسیار زیاد است. به تازگی افزایش هشدار دهنده آمار خودکشی در زنان میانسال گزارش شده است. اگر چه اختلالات افسردگی در زنان شایع تر هستند، نگرش سنتی دال بر مرگ بیشتر مردان در قیاس با زنان بر اثر خودکشی احتمالاً نیاز به اصلاح دارد.
طبق مطالعه جرالد کلرمن و همکاران میزان بروز اختلالات خلقی در جوانان به ویژه در متولدین ۱۹۶۰ و پس از آن رو به افزایش بوده و ممکن است با آمار بالاتر اعتیاد به الکل و مواد در ارتباط باشد. دوم این که اختلالات خلقی امروزه به طور فزاینده ای در اطفال و نوجوانان نیز علاوه بر بالغین تشخیص داده می شوند. سوم این که مطالعات بالینی نشان می دهند میزان ازمان، عود ، و مقاومت به درمان بیش از تصورات گذشته است.
در حدود نیمی از موارد افسردگی تا سالها بدون تشخیص می مانند یا به میزان کافی درمان نمی شوند در نهایت، چالش اصلی بالابردن تجربه عملی پزشکان عمومی در رابطه با این گروه شایع از اختلالات بوده است. ابزارهای کاربردی برای شناسایی بیماران خودکشی در بخش پزشکی عمومی میتواند تلاش هایی پیشگیرانه را ارتقا دهد. از جمله این اقدامات مشارکت هرچه بیشتر پرستاران و مددکاران اجتماعی در مراقبت کارآمد از بیماران افسرده با خودکشی بوده است.
با توجه به این که اختلالات خلقی زمینه ساز ۵۰ تا ۷۰ درصد کل موارد خودکشی هستند، درمان کارآمد این اختلالات در سطح ملی می تواند این عارضه اصلی اختلالات خلقی را به شدت کاهش دهد. افراد افسرده و سالمند بزرگترین گروه پرخطر برای خودکشی میباشند و از تشخیص و درمان مناسب باز می مانند، چالش بزرگی فرا روی پزشکان به حساب می آیند.
تاریخچه اقدامات دانشمندان یونان و روم باستان در زمینه بیماریهای روانی
-بخش اعظمی از آنچه ما امروزه در باره اختلالات خلقی می دانیم، درکتاب های یونانیان و روم باستان آمده که واژههای مالیخولیا و شیدائی را توصیف و به رابطهشان توجه کردند. همچنین آنها فرضیه ای برای منشأ مزاجی این اختلالات مطرح کردند. بخش اعظم تفکرات مدرن پیرامون اختلالات خلقی ( نظیر تحقیقات دانشمندان فرانسوی و آلمانی در اواسط و اواخر قرن نوزدهم) در این مفاهیم باستانی قابل ردیابی است.
-دانشمند دیگری به نام اورلینوس بر روی نقش خشونت در مالیخولیا و ارتباط آن با خودکشی تأکید کرد و شرح داد که چگونه بیماری رنگ و بوی توهم می گیرد: “دشمنی نسبت به اعضاء خانواده، گاهی تمایل به زندگی و گاهی آرزوی مرگ ، بدبینی نسبت به در جریان بودن یک توطئه علیه خود.”
-در طب باستان علاوه بر مالیخولیای طبیعی که احتمالاً از یک استعداد ذاتی برای تولید بیش از حد خلط تیره منشأ می گرفت و به شکل شدید بیماری می انجامید، عوامل محیطی زمینه ساز مالیخولیا نظیر مصرف افراطی شراب، پریشانی روحی مثلاً به دلیل موضوعات عاشقانه و اختلال در چرخه های خواب شناسایی شده بود. پاییز مستعد کننده ترین فصل برای مالیخولیا به حساب می آید.
-در مورد وضعیت شیدایی باید ذکر کرد که به عنوان یک وضعیت دیوانگی محض همراه با خلق رفیع در یونان باستان توصیف شده بود، هر چند به طیف وسیع تری از سایکوزهای هیجانی ، در قیاس با طب مدرن، اشاره داشت. ارتباط آن با مالیخولیا احتمالاً در قرن اول پیش از میلاد مورد توجه قرار گرفت هاست.با این حال، او وقوع همزمان شیدائی و مالیخولیا را در یک دوره واحد توصیف کرد که شامل بیداری پیوسته و نوساناتی از خشم و بگو بخند و گاه ناراحتی و پوچی بود.
-به این ترتیب ، سورانوس نخستین فردی بود که اصطلاح امروزی ” دوره های مختلط” را شرح داد. مالیخولیای طبیعی به عنوان یک بیماری مزمن به حساب می آمد، اما سورانوس به وقوع حملاتی توأم با دوره های فروکش توجه کرد.
-آرتالوس نیز ارتباط بین دو وضعیت خلقی اصلی را شرح داد:” به نظر من مالیخولیا سرآغاز و بخشی از شیدائی است”. او تظاهرات اصلی شیدائی را به همان شکل امروزی توصیف کرد. انواع بی شماری از مانیا وجود دارند. اگر شیدائی با سرخوشی همراه باشد بیمار ممکن است بخندد، بازی کند، شب و روز برقصد، و به گونه ای خریدش را از بازار به رخ بکشد که گویا در یک رقابت پیروز شده است. ایده های بیماران بی شمار هستند. آنها معتقدند در مسائلی نظیر نجوم، فلسفه، یا شعر کارشناس هستند.
-آرتانوس هیجان روانپریشی شدیدی را توصیف کرد که ممکن است تابلوی بالینی فوق الذکر شیدائی را پیچیده تر کند به طوری که بیمار ممکن است تحریک پذیر، بدگمان، و بی قرار باشد؛ شنوایی ممکن است تیز شود و بیمار همهمه و وزوز بشنود؛ یا ممکن است توهمات بینایی داشته باشد، رؤیاهای بد و میل جنسی بیمار ممکن است غیر قابل کنترل شوند؛ بیمار ممکن است عصبانی یا کاملاً دیوانه شود و عربده بکشد؛ پرستارش را بکشد و علیه خود دست به خشونت زند.
-آرتانوس با پی بردن به ماهیت نوسانی علایم در این بیماران معتقد بود: ” آنها مستعد تغییرات ذهنی آسان هستند؛ پست و وقیح و (در زمانی کوتاه) ولخرج و گشاده دست شوند، نه به دلیل ویژگی های روحی، بلکه بر اثر ماهیت تغییرپذیر بیماری شان.” به این ترتیب، آرتانوس با ذکاوت خود به تغییرات شخصیتی در جریان مراحل مختلف اختلالات خلقی چرخه ای پی برد.
-در نهایت، آرتانوس با تجمیع نظرات محققین پیش از شیدائی را به شکل یک بیماری در مردان نوجوان و جوان توصیف کرد که به صورت متناوب با ” رفتارهای فعال، مست شدن، شهوترانی ” و شیوه زندگی افراطی همراه است. دوره های تشدید بیماری اغلب در بهار روی می دهند. خانم دکتر ندا فرزانه روانپزشک که در تهران فعالیت می کنند، مطالبی را به صورت تکمیلی در مورد طب روانپزشکی مدرن نیز برای درک بهتر از مفاهیم امروزی طب بیان کرده اند.