چالشهای درمانی برای اختلال افسردگی اساسی

درمان قطعی و موثر بیماری افسردگی، بسیار چالش برانگیز است. مقاله زیر توسط ندا فرزانه دارای بورد تخصصی روانپزشکی در تهران با عنوان “ چالشهای درمانی برای اختلال افسردگی اساسی” برای خوانندگان محترم سایت ایشان تهیه شده است.
در متن زیر توضیحاتی در مورد یکی از موارد مهم در روند درمان مبتلایان به اختلال افسردگی اساسی در مورد درمان روانپزشکی ایشان مطرح شده است.
در زمانیکه فرد مبتلا به بیماری اختلال افسردگی است، بیان این جمله که “فقط خودت میتوانی خودت را درمان کنی” یا “اینکه فقط خودت باید برای خودت انگیزه درمان شدن را ایجاد کنی”، بار روانی مضاعفی را به بیمار تحمیل میکند. گاهی بیماران مبتلا به اختلال افسردگی اساسی بیان میکنند که ایجاد انگیزه ابتدایی برای شروع درمان برایشان مثل ” کوه کندن ” است. البته این بدین معنا نیست که این افراد به دنبال انگیزه برای بهبود وضعیت روانشناختی و جسمی خود نیستند، بلکه در فرد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی تشخیص داده شده، برداشتن قدم اول برای شروع درمان به علت احساس ناامیدی که گاهی نیز میتواند به صورت “ناامیدی آموخته شده” به علت قرار گرفتن مکرر در وضعیتهای ناامید کننده بوده است، طاقت فرسا میباشد.

 

روانپزشک آنلاین

 

یکی از موارد مفید در درمان افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی برای انجام اقدام ساپورتیو و انگیزشی برای آغاز روانکاوی بعد از برطرف شدن علائم شدید اولیه، فارغ از اینکه چه تکنیک های روانکاوی و یا سبک روانکاوی قرار است انجام شود، بیان این جمله میباشد: “حتی طولانی ترین مسیرها نیز با برداشتن قدم اول آغاز میشوند”. گاهی بعضی از افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی در مصاحبه بالینی روانپزشکی بیان میکنند که “حتی بلند شدن از تخت هم برایشان سخت میباشد که در این موارد تجویز بعضی از داروهای ضد افسردگی بعد از ارزیابی بالینی میتواند برای بهبود انرژی جسمی و فعالیت حرکتی کمک کننده باشد”.

افراد با اختلال افسردگی اساسی از عناوین و یا تعابیر زیر برای توضیح وضعیت روانشناختی خود استفاده میکنند. این بدین معناست که الزاما نباید فرد این جمله را بگوید که من افسرده ام بلکه ابراز این جملات میتواند به معنی نوعی ” فریاد کمک طلبیدن” از اطرافیان باشد. البته قابل ذکر است که باید سایر موارد تشخیصی لازم طبق ارزیابی روانپزشکی نیز باشد تا بتوان تشخیص اختلال افسردگی اساسی را مطرح کرد:

دنیا مکانی پر از درد و ناامیدی است
من دیگر نمیتوانم احساس شادی را تجربه کنم
هیچ فردی نمیتواند به من کمک کند تا به زندگی دوباره بازگردم
من بعضی وقتها دلم میخواد که مثل بقیه مردم خوشحال زندگی کنم اما دیگه نمیتونم و نیاز به کمک دارم

البته از دیدگاه شناختی-رفتاری، وجود انواع خاصی از خطاهای شناختی در افراد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی بخصوص نوع شدید میتواند به شکل گیری افکاری مثل افکار زیر منجر شود که البته توضیحات مفصلی در خصوص زمان شکل گیری مطرح اند که خارج از مبحث مقاله ماست اما به علاقمندان توصیه میکنم که به مباحث انواع خطاهای شناختی در اختلالات افسردگی مراجعه کنند. این افکار مانند موارد زیر میتوانند باشند:

سرزنش کردن خود” مثلا اینکه “چون من نمیتونم شاد باشم، پس مستحق سرزنش شدن هستم”
نسبت دادن وقایع منفی به خود ” مثلا اینکه اگر من در زندگی شکست بخورم،همش تقصیر خودم هست”
من تنها هستم و دوست داشتنی نیستم
دیگه هیچ چیزی در زندگی نمیتونه به من کمک کنه
احساس بی ارزش بودن

البته این موارد طی روند جلسات درمانی و بعد از چالش های رواندرمانی و به تدریج مشخص میشود که “اصلاح تدریجی” این افکار منفی میتواند در کنار درمان دارویی مناسب موثر باشد.

از مواد شیمیایی دخیل در اختلال افسردگی اساسی میتوان به سروتونین، نوراپی نفرین و دوپامین نام برد که با مصرف مناسب داروهای روانپزشکی تجویز شده توسط روانپزشک و با طی زمان مناسب درمان میتوان این اختلالات بیولوژیک مغزی را اصلاح کرد که البته نیاز به پیگیری مناسب و به اصطلاح ” فالوآپ” طبق نظر روانپزشک دارد تا نتیجه درمانی مطلوب حاصل شود.

مورد کمک کننده بعدی برای درمان افراد مبتلا به بیماری افسردگی ماژور “همدلی درمانگر” با بیمار و به نوعی ساپورتیو و حمایتگر بودن (Supportive psychotherapy) می باشد که البته قابل ذکر است که باید “مرزهای مشخص درمانی ” نیز با بیمار رعایت شود که البته مباحث اخلاق پزشکی و بحثهای نظری روانپزشکی زیادی وجود دارد که من سعی کردم تا به اختصار ولی به صورت علمی برای خوانندگان محترم بیان نمایم. بنا به نقل قول از دکتر هلاکویی “ساپورتیو بودن به معنای مهربانی کردن صرف نیست”.

“تعیین چهارچوب دقیق و علمی درمانی با بیمار”به معنای خشک و جدی بودن و یا خشن بودن روانپزشک نباید تعبیر شود چون در نهایت با رعایت کردن این “چهارچوب درمانی ” در سیر روند درمان میتواند به بازگرداندن ” اقتدار” بیمار کمک کند.
چه بسا بیمارانی ( البته با این شرایط و نه تمام انواع اختلال افسردگی اساسی) ذکر میکنند که از روان درمانگرانی که بر اساس اصول و ساختار علمی مناسب شرایط ایشان کارکنند که البته گاهی موارد ایجاب میکند که مثلا در موارد عدم مصرف داروها بر اساس تجویز روانپزشک و یا مصرف خودسرانه داروها بیمار را به سوی رعایت مناسب اصول درمان که در نهایت نیز به نفع خود بیمار میباشد، به طور جدی رهنمون کنند تا پاسخ درمانی لازم ایجاد شد. نقش درمانگر حرفه ای میتواند در گاهی موارد به صورت به اصلاح ” ایگوی کمکی” بنا به شرایط روانشناختی بیمار بخصوص در رواندرمانی ساپورتیو و یا به صورت همدلی با بیمار میباشد که البته وجود همزمان همدلی و نیز جدیت درمانی اصلا نقض کننده یکدیگر نیستند و درصورتیکه بیمار به دنبال کسب توجه اختصاصی از جانب درمانگر میباشد، نیاز به بررسی روانکاوانه از سوی درمانگر در مورد این نیاز بیمار میتواند کمک کننده باشد.

همدلی (Empathy) با این بیماران میتواند به طور مثال به این صورت باشد که روانپزشک او را به خاطر ” بیمار شدن”، ناتوانی در انجام حتی امور شخصی و بهداشت فردی ( البته بخاطر بیماری افسردگی اساسی و نه موارد ثانویه دیگر )، افکار خود تخریب کننده، ناامیدی و خشمهای سرکوب شده گاهی معطوف به خود بیمار “قضاوت نکند” تا بتواند که “راپورت درمانی” یا ارتباط لازم با این بیماران را برقرار کند تا بتواند به بهبود سیستم روانشناختی فرد، کیفیت زندگی، عملکرد فردی و اجتماعی کمک نماید.

– در یکی از جدیدترین مقالات رواندرمانی ، “ترس بیمار از اینکه مورد قضاوت درمانگر قرار بگیرد”، از علل مهم برای ” عدم بیان تمام واقعیتهای درون روانشناختی ” به روانپزشک در مورد وضعیت خود نام برده شده است. یکی از مسائل مهم در این موضوع این است که “قضاوت شدن” و “قضاوت کردن ” در روابط انسانی رخ میدهد ولی یکی از موارد مهم این است که قضاوت کردن در مورد مراجعین را درمان بتواند کنترل کرده و یا در صورت بروز آن بتواند “تحلیل روانکاوی” کند تا بتواند که از این موضوع به عنوان ابزار درمانی استفاده شود. البته منظور از عدم بیان تمام واقعیت به معنای انجام عامدانه تحریف واقعیت و یا الزاما دروغ گفتن نیست بلکه میتواند این روند به صورت ناخودگاه و غیرارادی نیز رخ دهد. این عدم بیان واقعیت میتواند به عنوان انکار بخشی از جنبه های دردناک روانشناختی فرد در روند درمان نیز باشد و یا اینکه به اصطلاح به صورت “ترس ناخودآگاه ” و غیر ارادی از اینکه “درمانگر چطور در مورد من قضاوت میکند” و یا اینکه ” درمانگر بعد از فهمیدن افکار من تصور کند که من آدمی ضعیف و بی ارزش هستم” و غیره بروز نماید.

-البته این موارد میتواند به عنوان نکته کمک کننده درمانی نیز باشد چون بیمار قسمتی از احساسات خود را در “طول رابطه درمانی” میتواند به اصطلاح کشف کرده و درک نماید.

کلام پایانی این مقاله:

ندا فرزانه روانپزشک و دکتر روان درمانگر بیان می کند که کلا در جلسه های ویزیت حضوری و یا مجازی آنلاین روانپزشکی، سوالات متعددی بسیار زیاد دیگری نیز در زمینه درمان قطعی افسردگی اساسی مطرح است که اطلاع داشتن از تعدادی از این موارد میتواند به درمان افسردگی با روانپزشک کمک کند. به طور مثال، برای افرادی که با اختلال افسردگی مداوم در مورد انواع داروی افسردگی ماژور و سریعترین درمان افسردگی از متخصص درمان افسردگی سوال می کنند، باید به این موارد دقت کرد یا اینکه ” علائم افسردگی چه چیزهایی است؟” ” افسردگی در چه کسانی رخ می دهد؟” ” تفاوت اختلال افسردگی و احساس غم و اندوه در چیست؟” “چه عواملی در به وجود آمدن بیماری افسردگی نقش دارند؟” “برای کاهش علائم افسردگی چه کارهایی می تواند مفید باشد؟” ” علائم افسردگی در زنان چیست؟” ” درمان افسردگی شدید در زنان چگونه است؟” “درمان افسردگی در سالمندان چگونه است؟”

علاقمندان می توانند مطالب ساده و خلاصه ای را در پاسخ به سوال های بالا در مقاله هایی که در سایت برای اطلاع رسانی با عنوان های “پنج نکته کلیدی درمان افسردگی سالمندان“، ” تفاوت بیماری افسردگی در زنان با مردان“، “هفت باور نادرست در زمینه افسردگی“، افسردگی چه مشکلاتی برای بیمار و خانواده اش به وجود می آورد؟” “جدیدترین عوارض افسردگی دوران حاملگی بر روی کودک” ” افسردگی و خستگی چه ارتباطی باهم دارند؟” ” آیا احساس افسردگی معادل با بیماری افسردگی است؟” قرار داده شده است، مطالعه کنند.